تأثیر مکملیاری عصارهی خشک شدهی میوهی گیاه بامیه (Abelmoschus esculentus) بر سطوح سرمی فاکتورهای کلیدی مرتبط با اتوفاژی و بیان ژنهای ATG-5، LC3 و Beclin-1 در بیماران مبتلا به نفروپاتی دیابتی: کارآزمایی بالینی کنترل شدهی سه سو کور
Abstract
چکیده فارسی
زمینه و هدف: دیابت ملیتوس (DM) یک مشکل بهداشت عمومی به سرعت در حال رشد است که اپیدمیولوژی و پیامدهای آن تهدیدی قابل توجه برای سلامت در سراسر جهان است. اتوفاژی یک مکانیسم هومئوستاتیک سلولی برای گردش اندامکهای سلولی و پروتئینها است که نقش مهمی در فیزیولوژی و هومئوستاز کلیه دارد. مطالعات نقش مرکزی اتوفاژی را در ایجاد نفروپاتی دیابتی (DN) پیشنهاد کردهاند. اثرات مطلوب بامیه بر شاخصهای گلیسمی، و همچنین برخی از نشانگرهای زیستی کلیدی اتوفاژی در چند مطالعه حیوانی و سلولی گزارش شده است. با توجه به اینکه هیچ مطالعه انسانی برای بررسی اثر بامیه بر مسیر اتوفاژی وجود ندارد، کارآزمایی تصادفیسازی و کنترلشده (RCT) فعلی با هدف بررسی اثرات مکمل عصاره بامیه خشک (DOE) بر عوامل کلیدی اتوفاژی در بیماران DN انجام شد.
مواد و روشها: در RCT سه سوکور حاضر، افراد واجد شرایط از بین بیماران مراجعه کننده به کلینیک غدد بیمارستان امام رضا (ع) تبریز و انجمن دیابت تبریز انتخاب شدند. پس از تشخیص، افراد در مرحله Ⅲa DN (بر اساس دفع پروتئین بیش از 0.3 گرم در ادرار 24 ساعته برای بیش از سه ماه یا GFR = 45-60 میلیلیتر در دقیقه / 1.73 متر مربع با سابقه رتینوپاتی) با در نظر گرفتن معیارهای ورود و خروج به مطالعه دعوت شدند. شرکت کنندگان به طور تصادفی به دو گروه DOE یا دارونما تقسیم شدند و از آنها خواسته شد که یک کپسول 125 میلی گرمی DOE یا مقادیر مشابه کربوکسی متیل سلولز (CMC) را به عنوان دارونما، قبل از ناهار به مدت 10 هفته مصرف کنند. شاخصهای گلیسمی، متغیرهای تنسنجی و سطوح سرمی mTOR، SIRT-1 و Beclin-1 در ابتدا و در پایان کارآزمایی اندازه گیری شد. بیان ژنهای ATG-5، LC3 و Beclin-1 در سلولهای تک هستهای خون محیطی با استفاده از تکنیک Real-Time PCR اندازهگیری شد. تجزیه و تحلیلهای آماری بر اساس پروتکل با استفاده از نرمافزارهای SPSS 21 و STATA 16 انجام شد.
نتایج: در پایان کارآزمایی، تجزیه و تحلیل درون-گروهی کاهش قابل توجهی را در گلوکز خون ناشتا (FBG) (P=0.04)، هموگلوبین گلیکوزیله A1C (HbA1C) (P=0.02) و ارزیابی مدل هومئوستاتیک برای مقاومت
انسولینی (HOMA-IR) (P=0.01) در گروه DOE را در مقایسه با مقادیر پایه نشان داد. میانگین سطح انسولین سرم در گروه دارونما (میانگین: 6/12 میکروواحد بر میلیلیتر) پس از دوره مطالعه در مقایسه با مقادیر پایه (میانگین: 5/16 میکروواحد بر میلیلیتر) به طور معناداری کمتر بود. علاوه بر این، نتایج ما نشان داد که دریافت انرژی (P=0.04) و دریافت کربوهیدرات (P=0.03) در گروه DOE در پایان مطالعه نسبت به ابتدای مطالعه به طور قابل توجهی کاهش یافت؛ اگرچه تفاوت بین دو گروه معنیدار نبود. تجزیه و تحلیل بین گروهی هیچ اثر معنیداری از مکملهای DOE بر متغیرهای تنسنجی نشان نداد. همچنین تفاوت معنیداری در بیان ژنهای ATG-5، LC3 و Beclin-1 (به ترتیب P=0.16، P=0.66 و P=0.44) در گروههای مورد مطالعه مشاهده نشد. تجزیه و تحلیل بین گروهی همچنین هیچ تغییر قابل توجهی را در سطوح سرمی mTOR، SIRT1 و Beclin-1 نشان نداد. تفاوت معنیداری در سطوح سرمی mTOR، SIRT-1 و Beclin-1 در بین آنالیزهای گروهی وجود نداشت.
نتیجهگیری: یافتههای ما نشان داد که مکمل DOE نتوانست به طور قابل توجهی سطوح سرمی mTOR، SIRT1 و Beclin1 را تغییر دهد. علاوه بر این، مکمل DOE هیچ تاثیری بر بیان ژنهای مربوط به اتوفاژی نداشت. برای بررسی بهتر رابطه بین مکمل DOE و بیومارکرهای اتوفاژی باید آزمایشهای بالینی بیشتری انجام شود.
کلمات کلیدی: نفروپاتی دیابتی، بامیه، اتوفاژی، سیرتوئین-1، بکلین-1، ژن اتوفاژی