School of Health and Nutrition

Permanent URI for this communityhttps://dspace.tbzmed.ac.ir/handle/123456789/9

The Faculty of Health was established under the name of “Faculty of Health and Nutrition” in 1991 by incorporating the departments of Biochemistry and Nutrition of the Faculty of Pharmacy; Health Department of the Faculty of Medicine; and the department of Disease Control and Environmental Health of the Faculty of Paramedical Sciences. The Faculty of Health was located at the building of the Faculty of Pharmacy, Rehabilitation and Dentistry for several years. In 2001, the faculty was relocated to its main building and formally began its educational activities. The Faculty of Health began its research and educational activities in 2012. The school of Nutrition was firstly established as a department inside the School of Health and Nutrition in 1991 following the merging of the departments of Biochemistry and Nutrition from the school of Pharmacy (1974), the department of Health from the school of Medicine (1953) and the departments of Environmental Health and Disease Control (1987) from the school of Paramedical sciences. The school gained its independency and has started its educational activities with independent staff and facilities and its own educational space and laboratories in 2012.

Browse

Search Results

Now showing 1 - 10 of 17
  • Item type: Item ,
    تأثیر مکمل‌یاری کورکومین بر وضعیت تغذیه، الگوی قند و لیپید، فشارخون، وضعیت التهاب، استرس اکسیداتیو، شاخص‌های هماتولوژیک، عفونت و عمل‌کرد اولیه‌ی کلیه در بیماران پس از پیوند کلیه
    (دانشگاه علوم پژشکی تبریز/ دانشکده تغذیه وعلوم غذایی, 2025) نصرتی اسکوئی, محمد; طریقت اسفنجانی, علی
    مقدمه: گیرندگان پیوند کلیه با عوارضی از جمله عمل‌کرد تاخیری کلیه‌، بیماری قلبی-عروقی، فشارخون بالا، اختلالات چربی و قندخون، التهاب و استرس اکسیداتیو روبه رو هستند. از سوی دیگر، کورکومین می‌تواند در کاهش این عوامل و بهبود عمل‌کرد کلیه نقش داشته باشد، اما نتایج در مطالعات متناقض گزارش شده است. بنابراین مطالعه‌ی حاضر با هدف بررسی کورکومین-پی‌پرین بر الگوی قند و چربی‌خون، فشارخون، التهاب، استرس اکسیداتیو، شاخص‌های هماتولوژیک، عفونت و عمل‌کرد اولیه‌ی کلیه در بیماران پس از پیوند کلیه انجام شد. روش کار و مواد: در این کارآزمایی تصادفی دو سوکور، 50 گیرنده‌ی پیوند کلیه از مرگ مغزی به طور تصادفی به دو گروه دریافت‌کننده مکمل و دارونما اختصاص داده شدند. افراد در گروه مکمل روزانه یک کپسول حاوی mg 500 کورکومین به همراه mg5 پی‌پرین و در گروه دارونما یک کپسول حاوی mg 505 مالتودکسترین به مدت 90 روز دریافت کردند. دریافت‌های غذایی با استفاده از پرسش‌نامه‌ی بسامد خوراک که روایایی آن به روش صوری و محتوایی ارزیابی شده بود در ابتدا و انتهای مطالعه جمع‌آوری شد. در ابتدا و انتهای مطالعه شاخص‌های چربی و قندخون، هماتولوژیک، عمل‌کرد کلیه، التهاب و استرس اکسیداتیو اندازه‌گیری شد. عمل‌کرد تاخیری کلیه پیوندی با استفاده از نسبت کاهش کراتی‌نین در روزهای اول پس از پیوند بررسی شد. بروز عفونت در طول مطالعه با استفاده از کشت ادرار، خون و ترشحات درن، باکتری و میزان لکوسیت استراز ادرار و سطح پروکلسی‌تونین بررسی شد. یافته¬ها: نتایج مطالعه نشان داد که افراد در گروه کورکومین نمایه‌ی توده‌ی بدنی پایین‌تری در مقایسه با دارونما داشتند، اما سایر شاخص‌ها در ابتدای مطالعه اختلاف آماری معنی‌داری مشاهده نشد. پس از تعدیل برای مقادیر پایه و نمایه‌ی توده‌ی بدنی، سطح پروتئین واکنشی C (CRP) و کراتینین سرم و همچنین نسبت کلسترول تام به کلسترول لیپوپروتئین پرچگالی (HDL-C) و نسبت کلسترول لیپوپروتئین کم‌چگالی (LDL-C) به HDL-C در گروه کورکومین در مقایسه با گروه دارونما به طور معنی‌داری پایین‌تر بود. علاوه براین، مکمل‌یاری با کورکومین سبب کاهش در میزان بروز عمل‌کرد تاخیری کلیه‌ی پیوندی شد. در پایان مطالعه با استفاده از آنالیز کوواریانس، دریافت پروتئین، سطح HDL-C، گلوتاتیون پراکسیداز و همچنین کاهش حداقل 30 درصد در کراتی‌نین روز 2 نسبت به روز 1 پس از پیوند در گروه کورکومین در مقایسه با گروه دارونما به طور معنی‌داری بالاتر بود. نتیجه¬گیری: یافته‌های این مطالعه نشان می‌دهد که احتمالاً مکمل‌یاری با کورکومین-پی‌پرین می‌تواند در کاهش اختلالات چربی‌خون، التهاب و استرس اکسیداتیو و همچنین در بهبود عمل‌کرد اولیه‌ی کلیه‌ی پیوندی مؤثر باشد. این نتایج نشان می‌دهد کورکومین-پی‌پرین ممکن است به عنوان یک عامل کمکی در مدیریت عوارض پس از پیوند کلیه مفید باشد. پیشنهاد می‌شود که استفاده از کورکومین-پی‌پرین در گیرندگان پیوند کلیه مورد توجه قرار گیرد. انجام مطالعات بیشتر با حجم نمونه بزرگ‌تر و دوره پیگیری طولانی‌تر برای تأیید این یافته‌ها و بررسی اثرات بلندمدت این مکمل ضروری است. واژه¬های کلیدی: کورکومین، عمل‌کرد تاخیری کلیه، پیوند کلیه، التهاب، استرس اکسیداتیو
  • Item type: Item ,
    تـأثـیر مکـمل‌یـاری سیـن‌بیـوتیک بـر شـاخــص‌های بیـوشـیمیایی آسیب‌عضلانی، التهابی و وضعیت تغذیه‌ای در ورزشکاران حرفه‌ای فوتسال
    (دانشگاه علوم پژشکی تبریز/ دانشکده تغذیه وعلوم غذایی, 1403) وصال بیدشکی, محمد; پور قاسم گرگری, بهرام
    مقدمه و هدف: ورزشکاران حرفه‌ای به‌ویژه در رشته‌های پرفشار و پر تحرک مانند فوتسال، به دلیل تمرینات شدید و مداوم در معرض آسیب‌های عضلانی، التهاب مزمن و تغییرات ترکیب بدنی قرار دارند. وضعیت تغذیه و مداخلات هدفمند می‌توانند نقشی کلیدی در کاهش این آسیب‌ها و ارتقای عملکرد ورزشی ایفا کنند. مکمل‌های سین‌بیوتیک به دلیل اثرات تنظیم‌کننده بر پاسخ‌های التهابی، بهبود شاخص‌های عضلانی و بهینه‌سازی ترکیب بدنی، به عنوان یک مداخله نوین مورد توجه قرار گرفته‌اند. این مطالعه با هدف بررسی تأثیر مکمل سین‌بیوتیک بر شاخص‌های آسیب عضلانی، التهاب، وضعیت تغذیه و ترکیب بدنی در ورزشکاران حرفه‌ای فوتسال طراحی گردید. روش کار: این پژوهش به صورت کارآزمایی بالینی تصادفی دوسوکور بر روی 25 ورزشکار حرفه‌ای فوتسال انجام شد. ورزشکاران به‌صورت تصادفی به دو گروه مداخله (مصرف مکمل سین‌بیوتیک) و کنترل (مصرف دارونما) تقسیم شدند. در طول مدت مداخله که 12 هفته به طول انجامید، 13 نفر در گروه مداخله و 12 نفر در گروه کنترل باقی ماندند.گروه مداخله مکمل سین‌بیوتیک حاوی CFU 109 از 8 سویه متفاوت پروبیوتیک و 5/338 میلی‌گرم فروکتوالیگوساکارید به عنوان پری‌بیوتیک، و گروه کنترل مکمل مشابه بدون مواد فعال مصرف نمود. در ابتدا و انتهای مطالعه بعد از یک مسابقه شبیه‌سازی شده استاندارد، نمونه‌های خون جهت بررسی سطوح سرمی شاخص‌های مرتبط با آسیب عضلانی (کراتین کیناز، لاکتات دهیدروژناز، آسپارتات آمینوترانسفراز و تروپونین) و آنزیم‌های التهابی (اینترلوکین-6، فاکتور نکروزدهنده تومور-آلفا و پروتئین واکنشی C با حساسیت بالا) جمع‌آوری شد. دریافت و مصرف مواد غذایی، ترکیب بدنی و شاخص‌های تن‌سنجی نیز ارزیابی گردید. داده‌ها با نرم‌افزار SPSS نسخه 26 و با استفاده از آزمون تی مستقل و آنالیز کوواریانس (ANCOVA) انجام شد. سطح معناداری 05/0 P < در نظر گرفته شد. یافته‌ها: در انتهای مطالعه مصرف مکمل سین‌بیوتیک در مقایسه با دارونما به طور معناداری منجر به کاهش برخی از شاخص‌های آسیب عضلانی مثل کراتین کیناز (001/0>P ) و آسپارتات آمینوترانسفراز (01/0>P ) و برخی از شاخص‌های التهابی چون فاکتور نکروزدهنده تومور-آلفا (001/0>P ) و پروتئین واکنشی C با حساسیت بالا (001/0>P )، در پایان مداخله شد. این در حالی است که نتایج بر روی سایر فاکتورهای مربوط به آسیب عضلانی ازجمله تروپونین، لاکـتات دهیدروژناز و شاخصهای التهابی از جمله اینترلوکین-6 از لحاظ آماری معنادار نبود (05/0P >). علاوه بر این، شاخص‌های تـرکیب بدنی مانند توده چربی (01/0>P ) و درصد چـربی (01/0>P ) نیز در گروه مداخله بهبود یافتند. نتیجه‌گیری: مداخله با مکمل سین‌بیوتیک می‌تواند به‌عنوان یک رویکرد تغذیه‌ای مؤثر در کاهش آسیب عضلانی و التهاب و بهبود برخی از شاخص‌های ترکیب بدنی در ورزشکاران حرفه‌ای فوتسال مورد استفاده قرار گیرد. این یافته‌ها بر اهمیت بهره‌گیری از مداخلات تغذیه‌ای هدفمند در ورزشکاران تأکید دارد. واژگان کلیدی: سین‌بیوتیک، آسیب عضلانی، التهاب، ترکیب بدنی، فوتسال.
  • Item type: Item ,
    ارتباط الگوهای غذایی ، کیفیت و تنوع غذایی با شدت بیماری و فاکتوره ای التهابی در افراد مبتلا به کبد چرب غیرالکل ی
    (دانشگاه علوم پژشکی تبریز/ دانشکده تغذیه وعلوم غذایی, 1403) فروزش, پانیذ; خیروری, ثریا
    چکیده فارسی مقدمه و هدف: التهاب نقش کلیدی در ایجاد و پیشرفت بیماری کبد چرب غیرالکلی (NAFLD) دارد، به طوریکه فرایندهای التهابی می‌توانند منجر به آسیب سلولی و تجمع چربی در کبد شوند و در نهایت به فیبروز و سیروز کبدی منجر شوند. یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی این بیماری، تغییرات در شاخص‌های لیپیدی است که به دلیل ایجاد التهاب مزمن در کبد، اتفاق می‌افتد و می‌تواند خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی-عروقی را افزایش دهد. تغذیه می‌تواند در پیشگیری و پیشرفت این بیماری دخیل باشد. الگوهای غذایی سالم، به ویژه رژیم‌های غنی از میوه‌ها و سبزیجات، می‌توانند با کاهش التهاب سیستمیک نقش موثری در پیشگیری از بیماری‌های التهابی از جمله NAFLD ایفا کنند. با توجه به نقش التهاب در ایجاد و پیشرفت NAFLD و نقش تغذیه در پیشگیری یا پیشرفت التهاب و با توجه به عدم وجود مطالعه در زمینه ارتباط الگوهای غذایی با شاخص‌های التهابی در این بیماران، مطالعه‌ی الگوی غذایی این بیماران می‌تواند اطلاعات مفیدی در مورد تغذیه‌ی این بیماران فراهم کند. هدف از اجرای این طرح تعیین ارتباط الگوهای غذایی، کیفیت و تنوع غذایی با شدت بیماری و فاکتورهای التهابی شامل فاکتور نکروزکننده‌ی تومور آلفا (TNF-α) و پروتئین واکنشگر c (CRP) در افراد مبتلا به NAFLD بود. مواد و روش‌ها: در مطالعه‌ی مقطعی تحلیلی حاضر، 150 بیمار NAFLD درجه 1 و 2 که بیماریشان تازه تشخیص داده شده بود مورد مطالعه قرار گرفتند. افراد شرکت کننده در محدوده‌ی سنی 18 تا 65 سال و از هر دو جنس بودند. شاخص‌های تن‌سنجی شرکت‌کنندگان با استفاده از ابزارهای مناسب اندازه‌گیری و میزان فعالیت بدنی شرکت‌کنندگان نیز به وسیله‌ی پرسشنامه‌ی فعالیت بدنی بین‌المللی (IPAQ) بررسی شد. برای بررسی دریافت‌ غذایی افراد از پرسشنامه بسامد خوراک (FFQ) استفاده شد. سطح سرمی فاکتورهای التهابی CRP و TNF-α به روش‌ الایزا و سطح سرمی شاخص‌های لیپیدی و قندی به روش‌ رنگ‌سنجی آنزیمی، بعد از 12 ساعت ناشتایی اندازه‌گیری شد و امتیاز الگوهای غذایی رژیم غذایی مبتني بر کاهش فشار خون (DASH)، مدیترانه‌ای (MD)، تلفیق رژیم غذایی مدیترانه‌ای با رژیم مبتني بر کاهش فشار خون (MIND) و تنوع و کیفیت غذایی براساس شاخص تغذیه‌ی سالم (HEI) و شاخص کیفیت غذایی (DQI) توسط محقق محاسبه گردید. شدت بیماری نیز با روش سونوگرافی از حفره‌ی شکم در حالت ناشتا تعیین شد. یافته‌ها: نتایج این مطالعه نشان داد که الگوهای غذایی سالم مانند MIND، DASH و MD ارتباط معناداری با سطح سرمی آنزیم‌های کبدی آمینوترانسفراز (AST) و آلانین آمینوترانسفراز (ALT) و نیز شدت بیماری NAFLD نداشتند (05/0
  • Item type: Item ,
    تأثیر غلظت جرمی، محتوای فلزات سنگین و پتانسیل اکسیداتیو ذرات معلق (PM2.5) هوای آزاد بر روی نشانگرهای زیستی مرتبط با عملکرد سیستم قلبی عروقی در استان آذربایجان شرقی
    (دانشگاه علوم پزشکی تبریز، دانشکده بهداشت, 1403) کاهه, دانیان; سربخش, پروین; غلامپور, اکبر; گودرزی, غلامرضا; شاکر خطیبی, محمد
    مقدمه و هدف: با وجود شواهد محدود علمی در مورد تأثیر محتوای PM2.5 بر روی نشانگرهای زیستی قلبی عروقی، انجام تحقیقات بیشتر جهت درک بهتر اثرات سمی اجزای ذرات معلق (PM) و ارتباط آن با نشانگرهای زیستی و نحوه تأثیر آن ضروری است. هدف اصلی این مطالعه، تعیین تأثیر غلظت جرمی، محتوای فلزات سنگین و پتانسیل اکسیداتیو ذرات معلق (PM2.5) هوای آزاد بر روی نشانگرهای زیستی مرتبط با عملکرد سیستم قلبی عروقی در افراد سالم میانسال در دو منطقه مجزا (منطقه پرترافیک و صنعتی) در شهر تبریز و مقایسه نتایج آن با استفاده از یک مطالعه مقطعی می باشد. مواد و روش‌ها: این مطالعه از 20 مهر تا 4 آذر ماه 1400 انجام گرفت. مرکز بهداشت شهید یحیوی در منطقه مارالان تبریز به‌عنوان منطقه پرترافیک شهری و مرکز بهداشت روستایی کجاآباد نیز به‌عنوان مرکز بهداشت واقع در منطقه صنعتی انتخاب شد. 89 فرد 35 تا ۶۰ سال سالم ساکن در دو منطقه متفاوت (45 نفر در منطقه مارالان تبریز و 44 نفر در منطقه کجاآباد) وارد مطالعه شدند. جهت بررسی اولیه وضعیت سلامتی افراد ساکن در دو منطقه و به‌دست‌آوردن اطلاعات عمومی آن‌‌ها با هماهنگی هر دو مرکز و با مراجعه به سامانه سیب، افراد به روش تصادفی ساده انتخاب شدند. انتخاب افراد در بررسی اولیه تقریباً 5 برابر تعداد افراد مورد نیاز مطابق با حجم نمونه در هر منطقه بود. اطلاعات عمومی و سلامتی افراد با استفاده از پرسشنامه و از طریق تماس جمعآوری شده و از افراد، در صورت دارا بودن شرایط موجود در معیارهای ورود جهت ادامه بررسی ها دعوت به عمل ‌‌آمد. در نهایت نمونه خون از افراد در یک روز و ساعت خاص از هفته اخذ شده و نشانگرهای زیستی شامل؛ نشانگرهای همودینامیکی و نشانگرهای قلبی عروقی (NO ، sICAM-1 ،sVCAM-1 ، MDA ، CRP ) اندازهگیری شدند. هفت روز متوالی قبل از نمونه‌برداری بیولوژیکی، غلظت 24 ساعته ذرات معلق PM2.5 از اطراف مراکز بهداشت مورد نظر اندازهگیری شد. غلظت فلزات، هیدروکربن‌‌های آروماتیک چندحلقه‌ای (PAH ) و پتانسیل اکسیداتیو (OP ) به ترتیب با استفاده از ICP-MS ، GC-MS و روش DTT تعیین شد.مدل رگرسیون خطی تعمیم یافته برای تجزیه و تحلیل ارتباط بین PM2.5 و نشانگرهای زیستی مورد استفاده قرار گرفت. یافته‌ها: بر اساس نتایج، غلظت روزانه PM2.5 تقریباً 7 برابر بیشتر از سطح توصیه شدهWHO در هر دو منطقه مورد مطالعه بود. بر همین اساس، مواجهه با PM2.5 بر روی نشانگرهای زیستی مرتبط با بیماریهای قلبی عروقی تأثیر داشته است بطوریکه، مواجهه با غلظت جرمی PM2.5، PAHs و فلزات (Ni ، Fe ، V ، As و Pb) منجر به کاهش سطح سرمی NO شد. در Lag 3 روزه، مواجهه با غلظت جرمی PM2.5 [(12/0-، 27/2- CI:95%) 32/1-%] و PAHs [(12/0-، 93/3- CI: 95%) 05/2-%] منجر به کاهش قابل توجهی در سطح سرمی NO شد. در مقابل، روند مثبتی در ارتباط بین سطح NO
  • Item type: Item ,
    تأثیر مکمل‌یاری اولئوئیل اتانول آمید بر سطح سرمی پروتئین متصل شونده به لیپو‌پلی‌ساکارید و بیان ژن‌هایMYD88 ، TRIF، کاسپاز 8 و اینترلوکین β-1 در سلول‌های تک‌هسته‌ای خون محیطی بیماران بزرگسال چاق مبتلا به کبد چرب غیرالکلی: کارآزمایی بالینی تصادفی کنترل‌دار دو سو کور
    (دانشگاه علوم پزشکی تبریز/دانشکده تغذیه وعلوم غذایی, 1401) ناعمی, محمد; 110910; استاد رحیمی, علیرضا; ثقفی اصل, مریم
    چکیده مقدمه و هدف: به دلیل شیوع بالای کبد چرب غیرالکلی (NAFLD) و ماهیت التهابی آن، یافتن رویکردهای درمانی ضد التهابی جهت بهبود وضعیت این بیماران ضروری به نظر می‌رسد. با توجه به اینکه تا‌کنون هیچ مطالعه‌ی انسانی در زمینه‌ی بررسی اثرات مکمل‌¬یاری اولئوئیل اتانول آمید (OEA) بر عملکرد کبدی از طریق تأثیر بر بیان ژن‌های دخیل در مسیر پیروپتوز صورت نگرفته است، هدف از مطالعه‌ی حاضر، بررسی اثرات مکمل OEA همراه با محدودیت کالری بر سطح سرمی پروتئین متصل شونده به لیپوپلی ساکارید (LBP) و سطح بیان ژن‌هایMYD88 ، TRIF، Caspase 8 و IL-1β در بیماران بزرگسال چاق مبتلا به NAFLD بود. مواد و روش‌ها: مطالعه‌ی حاضر به روش کارآزمایی بالینی تصادفی کنترل‌شده دو سوکور در بین 65 فرد بزرگسال مبتلا به NAFLD چاق انجام شد. افراد واجد شرایط براساس گرید کبد چرب، BMI و جنس به صورت تصادفی پس همسان‌سازی به دو گروه OEA و دارونما (34=n در گروه OEA و 31=n در گروه دارونما) تقسیم شدند. گروه مداخله روزانه دو کپسول 125 میلی‌گرمی OEA و گروه دارونما به همان میزان نشاسته به مدت 12 هفته دریافت نمودند. تمام افراد مورد مطالعه رژیم غذایی کم کالری با توجه به BMI و میزان فعالیت بدنی دریافت نمودند. میزان انرژی دریافتی مورد نیاز برای هر فرد با هدف کاهش وزن 5/0 تا 1 کیلوگرم در هفته (500 کیلوکالری کمتر از میزان نیاز روزانه) و توسط فرمول میفلین برای مردان و زنان محاسبه گردید. سطوح بیان mRNA ژنهای MYD88،TRIF ، Caspase 8 و IL-1β با استفاده از تکنیک Real-time PCR و سطح سرمی LBP با استفاده از کیت الایزا مورد ارزیابی قرار گرفت. در این مطالعه از سه مدل برای تعدیل اثر مقادیر پایه و عوامل مخدوشگر به صورت؛ مدل اول (تعدیل اثر مقادیر پایه)، مدل دوم (تعدیل اثر مقادیر پایه، سن، تغییرات سطح فعالیت بدنی و میزان انرژی دریافتی) و مدل سوم (تعدیل اثر مقادیر پایه، سن، تغییرات سطح فعالیت بدنی، میزان انرژی دریافتی و نمایه‌ی توده بدنی) استفاده گردید. یافته¬ها: تغییرات معنی‌داری در بیان mRNA ژنهایIL-1B ،Caspase 8 وMYD 88 بین دو گروه حتی پس از کنترل مخدوشگر‌های احتمالی در هیچ کدام از مدلها وجود نداشت. با این حال، کاهش قابل توجهی در سطوح بیان TRIF در مقایسه با گروه دارونما مشاهده شد (06/0=P). ولی، تغییرات معنی‌داری در میزان سطوح سرمیLBP بین دو گروه پس از کنترل مخدوشگر‌های احتمالی در هیچ کدام از مدلها وجود نداشت. گروه OEA در مقایسه با گروه دارونما پس از تعدیل برای هر سه مدل کاهش معنی‌داری در تمام شاخص‌های تن‌سنجی مورد بررسی در انتهای مطالعه نشان داد. نتیجه¬گیری: مطالعه حاضر، شواهدی را فراهم کرد که مکمل OEA می‌تواند باعث کاهش معنی‌دار در شاخص‌های تن سنجی شود، هر چند که اثرات مفیدی بر مسیر پیروپتوز دیده نشد. مطالعات با حجم نمونه و طول مدت مداخله طولانی‌تر برای تأیید نتایج به دست آمده پیشنهاد می‌گردد. واژگان کلیدی: کبد چرب غیر‌الکلی، اولئوئیل اتانول آمید، پیروپتوز، چاقی، التهاب
  • Item type: Item ,
    تاثیر مکمل¬یاری با اسید¬های چرب امگا 3 بر سطح عوامل التهابی (IL-6 ، TNF-α ، IL-10) و پروفایل لیپیدی در بیماران مبتلا به پارکینسون
    (دانشگاه علوم پزشکی تبریز/دانشکده تغذیه وعلوم غذایی, 1400) محمدی, سارا; پور قاسم, بهرام
    چکیده هدف: با توجه به اثرگذاری مکمل¬یاری با اسید¬های چرب امگا-3 در بهبود التهاب در شرایط فیزیولوژیک و پاتولوژیک مختلف و همچنین نقش التهاب در پیشرفت بیماری پارکینسون، هدف از مطالعه حاضر بررسی اثر مداخله با اسید¬های چرب امگا-3 بر عوامل التهابی در بیماران مبتلا به پارکینسون می¬باشد. روش کار: در اين مطالعه، بیماران مبتلا به پارکینسون شامل 44 زن و مرد در محدوده‏ي سني 70-50 سال به روش نمونه‏گيري آسان انتخاب شدند. تایید بيماري این افراد طبق نظر نورولوژیست انجام شد. بيماران فوق بصورت تصادفي به دو گروه 22 نفره تقسيم شدند. افراد گروه مداخله، روزانه دو کپسول اسید¬های چرب امگا-3 (هر کپسول حاوی mg180 DHA: ؛mg120 EPA:) و افراد گروه دارونما روزانه دو کپسول¬ نرم حاوی روغن سویا به مدت 2 ماه دریافت کردند. اندازه های آنتروپومتریک و فعالیت فیزیکی اندازه گیری شد. دریافت غذایی با استفاده از پرسشنامه بسامد خوراک بررسی شد و به وسیله نرم افزار Nutritionist IV آنالیز شد.در ابتدا و انتهای مطالعه به صورت ناشتا خون¬گیری انجام گردید و سطوح سرمی پروفایل لیپیدی، IL-6، TNF-α و IL-10 اندازه¬گیری شد.آنالیز های آماری با استفاده از SPSS اندازه گیری شد و سطح معنی دار آماری P در نظر گرفته شد. نتایج: نتایج مطالعه حاضر نشان داد، گروه¬های مورد مطالعه از نظر متغیرهای پایه از جمله سن، جنس، سطوح سرمی آلبومین و متغیرهای تن¬سنجی (شامل قد، وزن، نمایه توده بدنی، توده چربی بدن، توده عضلانی بدن، بافت بدن چربی بدن و درصد چربی بدن) اختلاف معنی¬دار آماری نداشته¬اند (05/0 P>). ارزشیابی اثر مداخله با اسید¬های چرب امگا-3 (درون گروهی) نشان داده است مقادیر نمایه توده بدنی، HDL، LDL و IL-6 در افراد دریافت کننده مکمل به شکل معنی¬داری افزایش پیدا کرده است (05/0 P<). این در حالی است که مقادیر TG و TNF-α در افراد دریافت کننده مکمل امگا-3 به شکل معنی¬داری کاهش پیدا کرد (05/0 P<). تحلیل¬های آماری بین گروهی که به بررسی میزان اثرگذاری مداخله مورد نظر در مقایسه با گروه کنترل پرداخته است، نشان داد، مداخله با مکمل امگا-3 در مقایسه با گروه دریافت کننده دارونما اثر معنی داری بر روی متغیرهای اولیه و ثانویه این مطالعه نداشته است (05/0 P>). نتیجه¬گیری: نتایج مطالعه حاضر گویای اثرگذاری درون گروهی اسیدهای چرب امگا-3 در افراد مبتلا به بیماری پارکینسون دریافت کننده این مکمل¬ است. با اینحال در مقایسه با گروه دریافت¬کننده دارونما اثرات معنی داری برای اسید¬های چرب امگا-3 مشاهده نشد. به نظر می¬رسد مکمل¬یاری با دوز بالاتر و طول مدت بیشتر برای اثرگذاری معنی دار لازم است. کلید واژه¬ها: اسید¬های چرب امگا-3، روغن ماهی، التهاب، پروفایل لیپیدی، پارکینسون
  • Item type: Item ,
    تأثیر مکمل‌یاری اینولین همراه با رژیم غذایی کاهش وزن بر سطح سرمی تریپتوفان و کینورنین در زنان چاق مبتلا به اختلال افسردگی اساسی خفیف
    (دانشگاه علوم پزشکی /دانشکده تغذیه, 1400) خادمی, فاطمه; ابراهیمی ممقانی, مهرانگیز
    مقدمه: اختلال افسردگی اساسی(Major Depressive Disorder (MDD)) یک بیماری مزمن، ناتوان‌کننده، پر‌هزینه و از جمله بیماریهای روانی شایع در سراسر جهان است که ارتباط بسیار نزدیکی با اضافه وزن، چاقی و سندرم متابولیک دارد. چاقی و افسردگی منجر به ایجاد وضعیت التهابی در بدن ‌می‌‌شوند. از طرفی دیس‌بیوز میکروبیوتای روده که در هر دو بیماری چاقی و MDD مشاهده شده است، منجر به اندوتوکسمی و وضعیت التهابی در بدن ‌می‌‌شود و افزایش التهاب با فعال کردن آنزیم ایندول آمین 2و3‌دی‌اکسیژناز(Indoleamine 2,3-dioxygenase) یکی از آنزیم‌های مسیر فرعی متابولیسم تریپتوفان،‌ می‌‌تواند در ایجاد افسردگی نقش داشته باشد. بهبود وضعیت میکروبیوتای روده با مصرف پری‌بیوتیک‌ها می تواند به بهبود علائم افسردگی کمک کند. هدف: مطالعه‌ی حاضر با هدف بررسی تأثیر مکمل‌یاری اینولین همراه با رژیم غذایی کاهش وزن بر سطح سرمی تریپتوفان و کینورنین در زنان چاق مبتلا به اختلال افسردگی اساسی خفیف انجام شده است. مواد و روش‌ها: مطالعه‌ی حاضرکارآزمایی بالینی دوسوکور کنترل شده با دارونما بود که به مدت 8 هفته بر روی 51 زن مبتلا به MDD انجام شده است. بیماران به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. افراد در گروه اینولین 10 گرم در روز مکمل اینولین و در گروه دارونما 10 گرم درروز مالتودکسترین دریافت کردند. همچنین به همه‌ی بیماران رژیم کاهش وزن با کاهش 25% انرژی مورد نیاز تجویز گردید. اندازه‌گیری قد و وزن و دریافت غذائی به منظور برآورد انرژی و مواد مغذی دریافتی با استفاده از فرم ثبت غذایی سه روزه در بیماران در فواصل اردیبهشت تا شهریور سال 97 در شهر تبریز انجام شد. پرسش¬نامه امتیاز بندی درجه‌ی افسردگی همیلتون(Hamilton Depression Rating Scale (HDRS)) برای تعیین وضعیت افسردگی در بیماران قبل و بعد از مداخله بکارگرفته شد. پس از 12 ساعت ناشتایی شبانه نمونه خون جهت ارزیابی سطح سرمی تریپتوفان، کینورنین و برآورد نسبت تریپتوفان/ کینورنین از کلیه بیماران قبل و بعد از مطالعه گرفته شد. نتایج: سی و چهار نفر از 51 بیمار (گروه دارونما (17 نفر) و گروه اینولین (17 نفر)) مطالعه را به پایان رساندند. دریافت انرژی و درشت‌مغذی‌ها در پایان مطالعه در هر دو گروه کاهش معنی‌داری را نشان داد. کاهش انرژی (P=0.04) و پروتئین (P=0.014) دریافتی دربین دو گروه معنی‌دار بود. وزن و نمای توده‌ی بدنی در هر دو گروه در پایان مطالعه نسبت به ابتدای مطالعه کاهش یافت (P<0.05) و تغییرات آنها در بین دو گروه معنی‌دار نبود. تغییرات سطح سرمی تریپتوفان، کینورنین و نسبت آنها در هر دو گروه در طول مطالعه از نظر آماری معنی‌دار بود به این صورت که مقدار کینورنین کاهش و تریپتوفان و نسبت تریپتوفان/ کینورنین افزایش داشت (P<0.05) اما این تغییرات در بین دو گروه پس از کنترل عوامل مخدوشگر معنی‌دار نبود. مقدار کاهش وزن به دو گروه: کاهش وزن بیش از 5/2 کیلوگرم و کاهش وزن کم‌‌تر یا مساوی از 5/2 کیلوگرم طبقه بندی شد. مقایسه وضعیت افسردگی، سطح سرمی تریپتوفان، کینورنین و نسبت آنها بر اساس مقدار کاهش وزن در پایان مطالعه نشان داد که در هر دو گروه نمره‌ی HDRS و سطح کینورنین کاهش، و مقدار تریپتوفان و نسبت تریپتوفان/کینورنین افزایش معنی‌داری یافت (P<0.05). نتیجه گیری: یافته‌های این مطالعه حاکی از اثر مکمل‌یاری اینولین (10گرم/روز) همراه با رژیم غذایی کاهش وزن به مدت 8 هفته تنها در کاهش معنی‌دار انرژی و پروتئین دریافتی بدون تاثیر بر وضعیت افسردگی، سطح سرمی تریپتوفان و کینورنین و نسبت تریپتوفان/کینورنین در زنان چاق مبتلا به MDD بود. انجام کارآزمایی‌های بیش‌‌تر با مدت زمان طولانی‌تر و دوز‌های متفاوت و نیز مقایسه سایر انواع پری‌بیوتیک‌ها و یا مکمل‌یاری با پری‌بیوتیک بدون رژیم غذایی کاهش وزن،‌ می‌‌تواند به روشن شدن اثر خالص پری‌بیوتیک‌ها در علائم افسردگی کمک کند. واژگان کلیدی: اختلال افسردگی اساسی؛ محدودیت کالری؛ چاقی؛ پری‌بیوتیک؛ التهاب؛
  • Item type: Item ,
    تاثیر مکمل¬یاری کورکومین، سیاهدانه و کورکومین-سیاهدانه بر برخی از بیومارکرهای التهابی و استرس اکسیداتیو و ترکیب اجزای بدن در زنان یائسه مبتلا به اوستئوپروز اولیه: کارآزمایی بالینی تصادفی سه‌سوکور
    (دانشگاه علوم پزشکی /دانشکده تغذیه, 1400) ایرانشاهی, امیر مهدی; استاد رحیمی, علی رضا
    مقدمه و هدف: اوستئوپروز و اوستئوپنی از جمله شایع‌ترین و ناتوان کننده‌ترین اختلالات در میان زنان یائسه هستند. اگرچه درمان‌های مکمل و جایگزین در درمان اختلالات مختلف مورد استقبال واقع شده‌اند، اما کارایی مکمل‌یاری با کورکومین و سیاهدانه در اوستئوپنی و اوستئوپروز ناشی از یائسگی تاکنون ناشناخته باقی مانده است. بنابراین مطالعه حاضر با هدف تاثیر مکمل¬یاری کورکومین و سیاهدانه، به تنهایی و در ترکیب با یکدیگر، بر برخی از بیومارکرهای التهابی و استرس اکسیداتیو و ترکیب بدن در زنان یائسه مبتلا به اوستئوپروز اولیه و اوستئوپنی انجام شد. مواد و روش‌ها: مطالعه حاضر یک کارآزمایی بالینی تصادفی سه‌سوکور بود که در 120 زن یائسه مبتلا به اوستئوپروز اولیه و اوستئوپنی انجام گرفت. شرکت کنندگان به صورت تصادفی و به طور مساوی به چهار گروه سیاهدانه (NS)، کورکومین (CUR)، ترکیبی کورکومین و سیاهدانه (CUR-NS) و پلاسبو تخصیص داده شدند. طول مدت مداخله 6 ماه بود که در طی آن شرکت کنندگان در گروه NS روزانه یک کپسول 1000 میلی‌گرمی روغن سیاهدانه و یک کپسول پلاسبوی کورکومین، در گروه CUR روزانه یک کپسول 80 میلی-گرمی نانومیسل کورکومین و یک کپسول پلاسبوی سیاهدانه، در گروه CUR-NS یک کپسول 80 میلی¬گرمی نانومیسل کورکومین و یک کپسول 1000 میلی‌گرمی روغن سیاهدانه و در گروه پلاسبو نیز دو کپسول پلاسبو را به صورت روزانه دریافت کردند. مشخصات فردی-اجتماعی و مامایی-پزشکی، شاخص‌های تن‌سنجی و سطوح فعالیت فیزیکی در ابتدای مطالعه جمع‌آوری شد. دریافت‌ غذایی، ترکیب بدن و سطوح سرمی بیومارکرهای التهابی و استرس اکسیداتیو در ابتدا و انتهای مطالعه اندازه‌گیری شد. یافته‌ها: نتایج حاصل از این مطالعه پس از تعدیل اثر متغیرهای مخدوش‌گر و اثرگذار ابتدای مطالعه، نشان داد که فعالیت سرمی سوپر اکسید دیسموتاز در گروه‌های NS (004/0P=) و CUR-NS (048/0P=) در مقایسه با ابتدای مطالعه و همچنین در گروه CUR-NS در مقایسه با گروه پلاسبو (میانگین تغییرات با فاصله اطمینان 95 درصد (CI 95%): 39/100 [87/21 تا 90/178]) به صورت معناداری افزایش یافت. سطوح سرمی ظرفیت آنتی‌اکسیدانی تام در گروه CUR-NS (005/0P=) در مقایسه با ابتدای مطالعه و همچنین در مقایسه با گروه پلاسبو (میانگین تغییرات (CI 95%): 23/0 [05/0 تا 41/0]) به صورت معناداری افزایش یافت. سطوح سرمی فاکتور توموری نکروزه کننده آلفا در گروه‌های NS (001/0P<)، CUR (001/0P<) و CUR-NS (001/0P<) در مقایسه با ابتدای مطالعه و همچنین در مقایسه با گروه پلاسبو (میانگین تغییرات (CI 95%) به ترتیب: 43/8- [84/9- تا 03/7-]، 26/8- [65/9- تا 88/6-] و 33/12- [77/13- تا 90/10-]) به صورت معناداری کاهش یافت. سطوح سرمی اینترلوکین 6 در گروه‌های NS (001/0P<)، CUR (001/0P<) و CUR-NS (001/0P<) در مقایسه با ابتدای مطالعه و همچنین در مقایسه با گروه پلاسبو (میانگین تغییرات (CI 95%) به ترتیب: 08/8- [33/9- تا 83/6-]، 58/7- [79/8- تا 36/6-] و 36/11- [62/12- تا 10/10-]) به صورت معناداری کاهش یافت. سطوح سرمی پروتئین واکنشی C با حساسیت بالا در گروه‌های NS (001/0P<)، CUR (001/0P=) و CUR-NS (001/0P<) در مقایسه با ابتدای مطالعه و همچنین در گروه‌های NS و CUR-NS در مقایسه با گروه پلاسبو (میانگین تغییرات (CI 95%) به ترتیب: 15/0- [23/0- تا 06/0-] و 24/0- [33/0- تا 16/0-]) به صورت معناداری کاهش یافت. هیچ گونه تفاوت آماری معناداری از نظر ترکیب بدن در مقایسه بین گروهی با گروه پلاسبو در انتهای مطالعه وجود نداشت (05/0P>). نتیجه¬گیری: مکمل‌یاری با کورکومین و سیاهدانه در ترکیب با یکدیگر توانست سطوح التهاب و استرس اکسیداتیو را در زنان یائسه مبتلا به اوستئوپروز اولیه و اوستئوپنی کاهش دهد. بنابراین ممکن است به عنوان یک کمک درمان ایمن و ارزان قیمت جهت پیشگیری و مدیریت اوستئوپروز اولیه و اوستئوپنی در زنان یائسه موثر باشد. همچنین مکمل‌یاری سیاهدانه به صورت جداگانه نیز توانست سطوح التهاب و استرس اکسیداتیو را در شرکت کنندگان کاهش دهد اما میزان اثر آن کمتر از مکمل‌یاری ترکیبی کورکومین و سیاهدانه بود واژگان کلیدی: کورکومین، سیاهدانه، یائسگی، استرس اکسیداتیو، التهاب، اوستئوپروز اولیه، اوستئوپنی
  • Item type: Item ,
    بررسی تأثیر مکمل لوتئین بر پارامترهای تن‌سنجی، وضعیت متابولیک و التهابی، سیرتوئین 1 و مهارکننده‌ی‌ فاکتور فعال‌کننده‌ی پلاسمینوژن 1 سرمی در افراد چاق تحت درمان با رژیم غذایی کم‌کالری
    (دانشگاه عتوم پزشکی تبریز ،دانشکده تغذیه, 1400) حاجی‌زاده شرف‌آباد, فاطمه; علوم تغذیه; طریقت اسفنجانی, علی; قریشی, زهره
    چکیده زمینه و هدف: پاندمی چاقی به دلیل افزایش التهاب و اختلالات متابولیک و در نتیجه افزایش ابتلا به بیماری‌های قلبی‌عروقی، دیابت شیرین و برخی از سرطان‌ها، بزرگترین چالش بهداشت عمومی در قرن حاضر محسوب می‌شود. در کنار مداخلات شیوه‌ی زندگی، نقش بعضی از ریزمغذیها از جمله کاروتنوئیدها نیز در مدیریت چاقی مورد توجه قرار گرفته است. لوتئین، از جمله ‌کاروتنوئیدهای گزانتوفیل با خواص آنتی‌اکسیدانی و ضدالتهابی قدرتمند است که می‌تواند در کنترل چاقی و بیماری‌های مزمن تأثیر مفیدی داشته باشد. بر این اساس، این مطالعه با هدف تعیین تأثیر مکمل لوتئین بر پارامترهای تن‌سنجی، وضعیت متابولیک و التهابی، اسیدهای چرب آزاد (FFAs)، سیرتوئین 1 (SIRT1)، مهارکننده‌‌ی فاکتور فعال‌کننده‌ی پلاسمینوژن 1 (PAI-1)، نیتریک‌اکساید (NO) و اندوتلین-1 (ET-1) سرمی در افراد چاق تحت درمان با رژیم غذایی کم‌کالری (LCD) طراحی شد. مواد و روش‌ها: در این کارآزمایی بالینی دو سوکور 10 هفته‌ای، پس از یک دوره‌ی دو هفته‌ای Run-in، 48 فرد 65-45 ساله با kg/m2 BMI=30-40 که از طریق فراخوان‌های متعدد در کلینیک‌ها وارد مطالعه شده بودند، به طور تصادفی به دو گروه لوتئین (mg/d 20) به همراه رژیم غذایی کم‌کالری (LCD) و یا دارونما به همراه LCD تقسیم شدند. برای تجویز LCD انرژی پایه‌ی مورد نیاز فرد برای حفظ وزن، با استفاده از فرمول Mifflin-St Jeor و در نظر گرفتن انرژی گرمازایی غذا و انرژی فعالیت و جای‌گذاری وزن تعدیل‌شده در فرمول فوق محاسبه شد و برای کاهش وزن، تقریباً 25% از کل کالری محاسبه‌شده کسر شد. داده‌های تنسنجی و دریافت غذایی افراد با استفاده از روش‌های استاندارد ارزیابی شد. ترکیب بدنی با استفاده از روش Bioimpedence اندازه‌گیری گردید. همچنین برای اندازه‌گیری فشارخون از فشارسنج جیوه‌ای استفاده شد. الگوی لیپیدی، قند خون و سطح سرمی FFAs با استفاده از کیت‌های مخصوص به روش رنگ‌سنجی اندازه‌گیری شد. سطح سرمی انسولین، IL-6، PAI-1، SIRT1، NO و ET-1 با کیت‌های ELISA و سطح سرمی پروتئین واکنشگر C با حساسیت بالا (hs-CRP) با روش Immunoturbidimetry اندازه گرفته شد. آنالیز دادهها با استفاده SPSS انجام شد. یافته‌ها: میانگین سنی، وزن و شاخص توده‌ی بدنی کل افراد مورد مطالعه به ترتیب 98/4 ± 82/53 سال، 98/11 ± 49/88 کیلوگرم و Kg/m2 51/3 ± 11/34 بود. پس از 10 هفته، وزن بدن و دور کمر به طور قابل توجهی در هر دو گروه کاهش یافت، اگرچه تفاوت بین‌گروهی معنی‌دار نبود. مقدار چربی بدن در گروه لوتئین در مقایسه با گروه دارونما به طوری معنی‌داری کاهش یافت (035/0 =P ). علاوه بر این، گروه دارونما کاهش معنی‌داری در توده‌ی بدون چربی داشت، در حالی که توده‌ی بدون چربی در گروه لوتئین در طول مطالعه حفظ شد؛ اما اختلاف بین‌گروهی معنی‌دار نبود. همچنین درصد آب بدن نیز در گروه لوتئین در مقایسه با گروه دارونما افزایش معنی‌داری نشان داد (012/0 =P ). کاهش کلسترول تام و لیپوپروتئین با چگالی پایین در گروه لوتئین در مقایسه با قبل از مداخله و نیز در مقایسه با گروه دارونما معنی‌دار بود، اما پس از تعدیل برای مقادیر پایه و مخدوشگرها، تنها تفاوت بین‌گروهی کلسترول تام معنی‌دار باقی ماند (026/0 =P ). هیچ تغییر معنی‌داری در میزان تری‌گلیسرید، لیپوپروتئین‌های با چگالی بالا، پارامترهای هومئوستاز گلوکز، چربی احشایی، FFAs، hs-CRP، IL-6، NO و ET-1 مشاهده نشد. میزان فشار خون سیستولیک و دیاستولیک در هر دو گروه کاهش معنی‌داری نشان داد، اما تفاوت بین‌گروهی آن معنی‌دار نبود. سطح سرمی PAI-1 در گروه دارونما در مقایسه با ابتدای مطالعه، افزایش معنی‌داری نشان داد، در حالی که لوتئین از افزایش آن جلوگیری کرد؛ با این حال تفاوت بین گروهی تغییرات آن معنی‌دار نبود. میزان SIRT1 در گروه لوتئین نسبت به ابتدای مطالعه و نیز در مقایسه با گروه دارونما افزایش معنی‌داری نشان داد، اما پس از تعدیل برای مقادیر پایه و مخدوشگرها، تفاوت بین‌گروهی معنی‌دار نبود. نتیجه‌گیری: مکملیاری با لوتئین به مدت 10 هفته در افراد میانسال چاق، سبب بهبود ترکیب بدن و الگوی لیپیدی شد، هرچند در سایر پارامترهای متابولیک و التهابی تغییر قابل توجهی به وجود نیامد. به نظر می‌رسد لوتئین می‌تواند به عنوان یک مکمل کمکی در برنامه‌ی کاهش وزن افراد چاق میانسال یا سالمند مفید باشد. با این حال، مطالعات مداخله‌ا‌ی طولانی‌مدت‌تری برای بررسی اثرات لوتئین بر عوامل متابولیک و التهابی به خصوص در سطح سلولی و مولکولی پیشنهاد می‌گردد. واژگان کلیدی: چاقی، التهاب، کاروتنوئیدها، لوتئین و اسیدهای چرب آزاد
  • Item type: Item ,
    بررسی ارتباط نمایه التهابی دریافت خوراک با خطر سرطان پستان؛ یک مطالعه مورد-شاهد مبتنی بر بیمارستان
    (دانشگاه عتوم پزشکی تبریز ،دانشکده تغذیه, 1399) حیاتی, زهرا; منتظری, وحید; پیروز پناه, سعید
    چکیده فارسی مقدمه و هدف: التهاب مزمن به عنوان عامل مستعدکننده تومورزایی در بروز بسیاری از سرطان ها اهمیت دارد. مطالعات نقش مهم التهاب مزمن را در بروز و توسعه سرطان پستان تائید کرده اند. ترکیب غذای دریافتی به عنوان یکی از عوامل نقش آفرین بالقوه در پیدایش و حتی شدت یافتن التهاب مزمن در بافت یا در کل بدن می تواند ارتباط داشته باشد. ابزاری به نام نمایه التهابی دریافت خوراک (Dietary inflammatory index; DII) برای بررسی وضعیت التهاب زایی و استعدادپذیری خوراک دریافتی در رابطه با التهاب، اخیرا معرفی شده است. مطالعه حاضر با هدف بررسی همبستگی DII با خطر سرطان پستان در جامعه مبتلایان مراجعه کننده به بیمارستان های تبریز طراحی شده بود. مواد و روش ها: امتیاز DII بر مبنای یک پرسنامه تکرر مصرف غذایی اعتبار سنجی شده 136 آیتمی محاسبه شد. گروه مورد شامل 1007 زن 27 تا 70 ساله، با سرطان پستان تائید شده از نظر هیستوپاتولوژیک، مراجعه کننده به بیمارستان های آموزشی-درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی تبریز و بیمارستان خصوصی نور نجات و گروه شاهد شامل 1004 فرد سالم با شرایط غیر نئوپلاستیک مراجعه کننده به همان بیمارستان های نام برده شده و در همان بازه ی زمانی بودند. با استفاده از آزمون رگرسیون لجستیک نسبت شانس و فاصله اطمینان 95% برای خطر سرطان پستان، برای هر کدام از چارک های DII محاسبه شد. یافته ها: افزایش امتیاز DII-ES (DII excluding supplements) با افزایش خطر سرطان پستان همراه بود. به طوری که آنالیزهای آماری تعدیل شده نشان دهنده ارتباط مثبت بین DII-ES و خطر سرطان پستان بود، و نسبت شانس برای افرادی که در چارک چهارم DII بودند، در مقایسه با افرادی که در چارک اول بودند 67 درصد بیشتر بود (فاصله اطمینان%95: 35/2-19/1). علاوه براین نسبت شانس سرطان پستان برای زنانی که در چارک چهارم DII-S (DII including supplements) بودند در مقایسه با زنانی که در چارک اول بودند 42 درصد بیشتر بود (فاصله اطمینان%95: 93/1-05/1). در وضعیت پیش از یائسگی، نسبت شانس سرطان پستان برای زنانی که در چارک های دوم، سوم و چهارم DII-ES بودند، در مقایسه با زنانی که در چارک اول بودند به ترتیب 41/1 (فاصله اطمینان%95: 97/1-01/1)، 11/2 (فاصله اطمینان%95: 97/2-50/1) و 67/1 (فاصله اطمینان%95: 36/2-18/1) بود. همچنین آنالیزها نشان دهنده ارتباط مثبت بین DII-S و خطر سرطان پستان در وضعیت پیش از یائسگی بود، به طوری که نسبت شانس سرطان پستان برای زنانی که در چارک سوم و چهارم بودند، نسبت به زنانی که در چارک اول بودند به ترتیب 48/1 (فاصله اطمینان%95: 00/2-09/1) و 56/1(فاصله اطمینان%95: 11/2-15/1) بود. نتیجه گیری: یافته های مطالعه حاضر همبستگی مستقیمی بین DII و خطر سرطان پستان به ویژه در وضعیت پیش از یائسگی نشان دادکه احتمالا گویای نقش استروژن در التهاب زایی بیشتر هست که میتواند برای پژوهش های آینده این موضوع مد نظر قرار گیرد. واژگان کلیدی: سرطان پستان، نمایه التهابی دریافت خوراک، التهاب